۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

بالهای آهنین

گاهی اوقات احساس میکنم بالهای آهنین برای پرواز دارم ولی جایی برای رفتن ندارم

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

ای روزگار

ای روزگار،حالا که قرار بر این است که با بیرحمی در طولِ زندگی شکنجه ام کنی،فکر میکنم حق داشته باشم بدانم در مقابل این کار چه چیزی بدست می آوری.

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

دوستيها



این متن رو جایی خوندم دلم نیمد اینجا نذارمش

بعضی دوستيها مثله قصه نوحه،(بعضيا از ترس توفان ميآن پيشت).

بعضی دوستيها مثله قصه ی ابراهيمه(بايد همه چيزتو قربانی کنی).

بعضی دوستيها مثله قصه مسيحه(آخرش به صليب ميکشنت).

اما بيشتره دوستيها مثله قضيه موساست،(يه کم که دور ميشی يه گوساله جاتو ميگيره).

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

مرده ها

تو مراسم تشییع جنازۀ یکی از اقوام،دوستی پرسید:

-تو از مرده نمیترسی؟؟؟

-ترس که دیگه عادی شده عزیز ولی نه،مگه ترس دارن بیچارها؟؟؟

-آره خوب یکم ترس که دارن!!!

-نه بابا،من تازه هر از گاهی باهاشون درد و دل هم میکنم.

-وا!! مگه آدمِ زنده دورت نیست که با مرده ها درد و دل میکنی؟؟؟؟

-آخه تو این روزگاز مرده ها قابلِ اعتمادترن تا آدمای زنده!!!!!