۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه
آینه
۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه
چه بود؟
۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه
اول فروردین89
۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه
بهاریه
این یک ماهی که در کوچه اسفند به سر بردیم آرزو می کردم که زودتر باز بوی عید و بهار،در این آخرین کوچه خسته سال بپیچید،دیدن سیب،سرکه، سبزه و ماهی قرمز داخل قفس شیشه ایش،گل سنبل سر سفرۀ هفت سین، اسکناسها و لباسهای نو. چشیدن لذت دوبارۀ رنگ کردن تخم مرغها،و باز دعای خوش مقلب القلوب در کوچه ها بپیچید. قاب عکس پدر بزرگ را بر سر سفره بگذارم که جای خالی اش هر سال بیشتر از سال گذشته احساس می شود او که چه عاشقانه گونه هایم را می بوسید ولی اکنون درخانۀ دو طبقه اش در بهشت زهرا آرام و تنها در خواب ابدی بسر میبرد. دیدن خنده بر لب دوستان خسته حتی اگر هم خنده ای مصنوعی باشد باز دلشاد کننده است. يك سال گذشت و همه یکسال بزرگتر شدیم.
سال88 با خوبیهای کم و زود گذرش و بدیهای زیادش به پایان رسید نمی دونم چرا این آخر سالی به جای خوشحال بودن گرفته و دلسردم و تمام اون سرخوشی ونشاطی که اول کوچه 29متری اسفند داشتم از وجودم پرید.میخواهم بگم امیدوارم سال 89سال بهتری باشه ولی از امیدوار بودن میترسم........
۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه
مجذوب
وقتی با توام گاهی حرف برای گفتن کم دارم اما هیچ وقت از نگاه کردنت حتی یک لحظه هم سیر نمیشم.باور کن کم حرفیم دلیل سردیم نیست مجذوب نگاهتم خودم را گم کرده ام