۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

سنگ مزار مرحوم حسين پناهی



وصیت عجیب
- قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
- بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.
- به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
- ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند.
- عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.
- بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
- کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
- مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
- روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
- دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
- کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.
- شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
- گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
- در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
- از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش میطلبم

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

سهراب سپهری


بزرگ بود

و از اهالی امروز بود

و با تمام افق های باز نسبت داشت

و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید

صداش

به شکل حزن پریشان واقعیت بود

و پلک هاش

مسیر نبض عناصر را

به ما نشان داد

و دست هاش

هوای صاف صداقت را ورق زد
ومهربانی را

به سمت ما کوچاند

به شکل خلوت خود بود

و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را

برای آینه تفسیر کرد

و او به شیوهء باران پر از طراوت تکرار بود

و او به سبک درخت

میان عافیت نور منتشر می شد

همیشه کودکی باد را صدا می کرد

همیشه رشته صحبت را

به چفت آب گره میزد

برای ما ، یک شب

سجود سبز محبت را

چنان صریح ادا کرد

که ما به عاطفهء لهجه خاک دست کشیدیم

و مثل لهجه یک سطل آب تازه شدیم

و بارها دیدیم

که با سبد

برای چیدن یک خوشه بشارت رفت

ولی نشد

که روبروی وضوح کبوتران بنشیند

و رفت تا لب هیچ

و پشت حوصله نورها دراز کشید

و هیچ فکر نکرد

که ما میان پریشانی تلفظ درها

برای خوردن یک سیب

چقدر تنها ماندیم

(دوست) سهراب سپهری