وصیت عجیب
- قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
- بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.
- به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
- ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.
- عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.
- بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
- کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
- مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
- روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
- دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
- کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.
- شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
- گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
- در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
- از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش میطلبم
۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه
سنگ مزار مرحوم حسين پناهی
۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه
سهراب سپهری
بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید
صداش
به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف صداقت را ورق زد
ومهربانی را
به سمت ما کوچاند
به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و او به شیوهء باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر می شد
همیشه کودکی باد را صدا می کرد
همیشه رشته صحبت را
به چفت آب گره میزد
برای ما ، یک شب
سجود سبز محبت را
چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفهء لهجه خاک دست کشیدیم
و مثل لهجه یک سطل آب تازه شدیم
و بارها دیدیم
که با سبد
برای چیدن یک خوشه بشارت رفت
ولی نشد
که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم
(دوست) سهراب سپهری