۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

سهراب سپهری


بزرگ بود

و از اهالی امروز بود

و با تمام افق های باز نسبت داشت

و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید

صداش

به شکل حزن پریشان واقعیت بود

و پلک هاش

مسیر نبض عناصر را

به ما نشان داد

و دست هاش

هوای صاف صداقت را ورق زد
ومهربانی را

به سمت ما کوچاند

به شکل خلوت خود بود

و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را

برای آینه تفسیر کرد

و او به شیوهء باران پر از طراوت تکرار بود

و او به سبک درخت

میان عافیت نور منتشر می شد

همیشه کودکی باد را صدا می کرد

همیشه رشته صحبت را

به چفت آب گره میزد

برای ما ، یک شب

سجود سبز محبت را

چنان صریح ادا کرد

که ما به عاطفهء لهجه خاک دست کشیدیم

و مثل لهجه یک سطل آب تازه شدیم

و بارها دیدیم

که با سبد

برای چیدن یک خوشه بشارت رفت

ولی نشد

که روبروی وضوح کبوتران بنشیند

و رفت تا لب هیچ

و پشت حوصله نورها دراز کشید

و هیچ فکر نکرد

که ما میان پریشانی تلفظ درها

برای خوردن یک سیب

چقدر تنها ماندیم

(دوست) سهراب سپهری

هیچ نظری موجود نیست: