۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

دوست داشتم

آخ دوست داشتم الآن تو یه کلبه ی جنگلی بودم.کنار شومینه ی روشنش نشسته بودم و گیلاس شرابی دستم بود کتابی باز هم رویه پام برایه سرگرم شدن یهو تو صدام میزدی که: پشو مرد ظرفا مونده اینجا خبری از ماشین ظرف شویی نیستا!!!!

هیچ نظری موجود نیست: